دانشکده جم
این وبلاگ درباره دانشکده جم.یکی از دانشکده های دانشگاه خلیج فارس است.
ایشون مسول آموزش هستن که خیلی مسولیت زیادی ندارند. خیلی هم کار اشتبا ه انجام نمیدن .فقط خیلی اخمو هستن و موقع امتحانات تمام شماره صندلی ها رو نمینویسن و بچه ها باید ایشون رو بیابن و شماره صندلی ازشون بگیرن.و خوب تقلب میگیرن.(قابل توجه سال اولیا.با جان خود بازی نکنید)
یک آدم خنده رو در روزهای اول.و به وقتش فو قولعاده عصبانی و اعصاب خورد کن می شود.مثلا در جریان خابگاه رضایی که نگذاشت بچه های بدبخت از تو زیر زمین در بیان.البته خوبی هایی هم دارن ایشون اما حیف که مثل بقیه مسولای دانشکده بی خیالن.لیسانس ادبیات دارن متولد 15 شهریور هستن که یکی از شعراشونو گذاشتیم پایین. بی ئیسم اجساد از آنچه در آیینه می بینید به شما نزدیکترند ! جاده ها تعبیر روح منند در دوندگی در نرسیدن های به ظاهر رسیدگی ! تابلوها تکمیل ندانی منند در مسیرهای به وضوح در راههای آن سرشان پیدا ! با این وجود من هنوز خودم را به آن راه میزنم به آنطرف آنچه در خودم هستم ! که کاش تمام بشوند این ادامه های معین این نشانه های مشخص این کیلومترهای کوفتی !
قابل توجه دانشجوهای جدید الورود.قدیم الورود. و آنهایی که در آینده بد بخت خواهند شد! اگه پشت کنکوری هستی می خای سال آینده جم قبول شی اینها رو بخون اگه خوشت اومد بیا با هم خودکشی کنیم.!!!!! این دانشکده که یکی از دانشکده های دhنشگاه خلیج فارس است.سال1389 با پارتی بازی (توسط مسولان محترم پتروشیمی جم) به جم آمد.با قول های زیاد و دادن بودجه های نجومی توسط فرمانداری جم(؟؟؟؟؟؟؟) و پتروشیمی به دانشکده این امر محقق شد.همین که موقع عمل رسید همه زیر دانشکده رو خالی کردن.ما دانشجو های بدبخت نه جای خواب داشتیم.روزی ما را یک جا می بردند.(خدا (رحمتشان کند)). کلا یک سرویس پردیس هم داشتیم که یکی از آن وعده ها بود.که دانشجوهای بومی را تا شهر بوشهر می رساند که آن هم با یک زیر میزی از طرف ساکنین شهرک پردیس از ما گرفتن.سال اول اوضاع خیلی خراب بود.بعد از چند راه پیمایی توسط دانشجو های با غیرت به زور یک خابگاه کرایه کردن.فرماندار جم هم که دانشجوها را تو آدم حساب نمیکند همین که چیزی می گوییم.میگوید اسمت را بگو تا بگم از دانشگاه اخراجت کنند.oh my god!! سال بعد دانشجو های جدید یک شب نامه نوشتن (البته این برای حالگیری از سال بالایی ها بود) خب تو همین سال نامبرده هم همین طوری گذشت .که دانشگاه یک ماهه اول سال تحصیلی تعطیل بود چون خابگاه در دست ساخت بود. حالا امسال از بدبختی سال اولیا و بعضی سال بالایی ها که تو خابگاه نوبخت جاشون نشد مجبور بودن 2هفته اول با بی کولری خابگاهای رضایی و اعتماد بسازند.بچه های خابگاه رضایی را بگو که تو زیر زمیننا(البته این به منظور ه شبیه سازی زندگی غار نشینی صورت گرفته و مرد شدن دانشجو ها.خوش به حال مردهای آینده!!!!)که یکمی زور زدن و با بیشتر پول دادن به صاحب خانه خواستن بیان طبقه بالا که آقای تشانی(در ادامه داستان بیشتر با این بزرگوار آشنا میشوید.)نگذاشت .چرا؟؟؟؟ (زیرا مرد شدن و آشنایی با زندگی نیاکان خیلیییی مهم هست) از دادن غذا های مسموم به دانشجوها طی این 3 سال باید بدونید که پول میدن به آقای ایکس بره غذا بیاره میره غذاهای بی کیفیت میخره اضافه پولو میزنه به جیب.(نوش جونش)وقتی دانشجو صداش در نیاد هر چی سرش بیاد حقشه.البته یک بار بچه های خابگاه رفتن که از حقشون دفاع کنن در باره غذا های فاسد شده( که معده ما به آنها عادت کرده) پیش آقای شاکر صفت هنوز هیچی نگفته بودن که آقای شاکر صفت گفت آیا شما دارید اختشاش ایجاد میکنید(عجبا چه اختشاشی!). {خب وقتی مسولای یک دانشکده رو از چند دبیرستان انتخاب کنند با پارتی بازی چه توقعی دارین} مثلا امثال چند روز غذا به دانشجو ها ندادند در صورتی که دانشجوها سفارش داده بودنا پولشون هم پس ندادن {معلم:پوله تو جیبه کی رفت؟ دانش آموزان:فلانی فلانی- مرگ به نیرنگ وی خون جوانان ما میچکد از چنگ وی} لطفا به کادر معرفی شخصیت های دانشکده توجه کنید. جدا از شوخی اینها درد دل یک نفر نیست بلکه همه دانشجویان این دانشکده است.و در قالب طنز بیان شده که تاثیر بیشتری داشته باشه(که فرقی نمیکنه چون در هر حالت تاثیر نداره) این داستان ادامه دارد...

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد